دختر ۵ ساله‌ای از برادرش پرسید :معنی عشق چیست ؟؟

برادرش جواب داد :عشق یعنی تو هر روز شكلات من را ، از كوله پشتی مدرسه‌ام بر میداری ،و من هر روز بازهم شكلاتم را همانجا میگذارم


نويسنده : فرشته مولایی


روی پـــــرده ی کعــبه ؛

این آیه حک شده اســت :

نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ

و مـــن . . . هنــــوز و تا همیشــه به همین یک آیــه دلخــوشــــم :

" بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ی مهــــربانم ! "


نويسنده : فرشته مولایی


عشق وآرامش

 

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد…

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.

 


نويسنده : فرشته مولایی


عیدتان مبارک

گندم های هفت سین به گندم های آسیاب گفتند: قصه ی ما اگرچه نان نداشت ، اما  پایانی سبز داشت .    پایان امسالتون سبز وقشنگ عیدتان مبارک


نويسنده : فرشته مولایی


جمله زیبا

آرامش خود را به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نکن تا همیشه از آن برخوردار باشی...

 

 

نويسنده : فرشته مولایی


امید
سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند . به هر سه ، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد .در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد .آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند . 
نفر اول گفت :....
  « من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام . اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم. 
می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم . چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام . کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام .» 
 
نفر دوم می گوید : « من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام . 
اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم . در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم . در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیر خواهانه و عام المنفعه بکنم . و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند .» 
 
نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت : 
« من مثل شما هنوز نا امید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام . من می خواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم .

نويسنده : فرشته مولایی


دخترفداکار

نويسنده : فرشته مولایی


بد اندیشی به حکیم ارد بزرگ دشنام می داد ، که فلان اندیشه شما درست نیست ، و فلان حرف شما بد است و ... حکیم به آرامی و مهر با او سخن می گفت . چون بد اندیش رفت نزدیک حکیم بزرگ شدم و گفتم چرا پاسخی شایسته ، به او ندادید ؟! حکیم فرمود : پاسخ دادم . به ایشان گفتم شما مهربانی کردید و این درست نبود . حکیم با تبسم فرمود : کردار و گفتاری شایسته تر از مهر و مهربانی نیافته ام .

 


نويسنده : فرشته مولایی


گریه زن

يک بار در خواب ديد که دارد با خدا صحبت ميکند،از خدا پرسيد: خدايا چرا زنها اين
همه گريه ميکنند؟؟!!!!!!!! خدا جواب داد : من زن را به شكل ويژه ای آفريده ام . به
شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگينی زمين را تحمل كند ،به بدنش قدرتی داده
ام تا بتواند درد زايمان را تحمل كند ، به دستانش قدرتی داده ام كه حتی اگر تمام
کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد. به او احساسی داده ام تا با تمام
وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذيت كنند، به او قلبی داده
ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در كنار او باشد و به او
اشکی داده ام، تا هرهنگام كه خواست ، فرو بريزد . اين اشك را منحصرا برای او خلق
كرده ام تا هرگاه نياز داشت بتواند از آن استفاده كند.


نويسنده : فرشته مولایی


تاحالا فرشته مرد دیدید؟


نويسنده : فرشته مولایی


خلبان های نابینا

دو خلبان نابینا که هردو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.

در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت.
هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.
هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.

در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت:
باب، یکی از همین روزا بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنن و اون وقت کار همه مون تمومه!


نويسنده : فرشته مولایی


شعری ازفریدون مشیری

یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا،  آب ، زمین
مهربان باشم،  با مردم شهر
و فراموش کنم،  هر چه گذشت
خانه ی دل،  بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم

یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی  خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم

یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت......ـ


نويسنده : فرشته مولایی


دوچیزموجب ریزش گناهان می شود

دو چیز است که سبب ریزش گناهان می‌شود: یکی بیماری، دوم سجده. در روایت آمده است که اگر کسی مدتی به سجده برود و شکراً لله بگوید، مخصوصاً بعد از خواندن نماز شب، اگر ده یا پانزده دقیقه در حال سجده بماند، این کار او سبب ریزش گناهان می‌گردد، پس همانطور که باد پاییزی سبب ریزش برگ‌ها می‌شود، سجده هم گناهان انسان را می‌ریزاند. انسان وقتی به سجده می‌رود، احساس سبکی می کند.


نويسنده : فرشته مولایی


 

خنده دارترین ها ...؟!!!

واقعا خنده داره : ساعت ها می نشینیم یک رمان عاشقی می خونیم

در حالی که آخرش می دونیم که مثلا ژولی به پولی میرسه

اما وقت نماز که میشه انگار با خدا دعوا داریم

4 رکعت نماز رو یه سوت میخونیم !

واقعا خنده داره : برق خونمون اگر قطع بشه به زمین و زمان فحش میدیم

اما اگر ارتباطمون با خدا قطع بشه حتی خبردار هم نمیشیم !

واقعا خنده داره : یه رییس اداره ببنیم متر جلوش کج و راست میشیم

که مثلا یه روزی پارتیمون بشه اما روزی یک با ر

حتی حال سلام کردن به خدا را هم نداریم

چه برسه ب اینکه به راهش بریم تا همه جا پارتیمون باشه!

واقعا خنده داره : یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره

ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد میگذره !



واقعا خنده داره : که 5 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه،

اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

واقعا خنده داره : که یه ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد

اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!

واقعا خنده داره : که وقتی می خواهیم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم

چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم

با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

تازه وقت هم کم میاریم.

واقعا خنده داره : که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه

لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم

اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش می شه

شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!

واقعا خنده داره : که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن یا کتاب دعا سخته

اما خوندن 100 صفحه از یه کتاب رمان آسونه!

واقعا خنده داره : که سعی میکنیم

ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم

اما به آخرین صف های نماز جماعت تمایل داریم!

واقعا خنده داره : که برای عبادت و کارهای مذهبی

هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم

اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم

تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

واقعا خنده داره : که همه مردم می خوان

بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند

و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن!

خنده داره . اینطور نیست ؟دارید می خندید؟ دارید فکر می کنید ؟

 


نويسنده : فرشته مولایی


مطالب جالب
 

حتما بخونین 5 مطلب خیلی جالب
1-در سال 1995 موزه لوور پاریس مسابقه ای ترتیب داد تا به شبیه ترین لبخند به لبخند ژوکوند چهل هزار دلار جایزه بدهد. اما از میان هفت هزار و دویست دختر جوان جایزه نصیب هیچ کس نشد.

2-رسم دست دادن که امروزه به معنی ابراز محبت است به قرون وسطی بر می گردد که این نشانه بی سلاح بودن طرفین بود.


3-اولین فیلمی که در دنیا بالای یک میلیون دلار فروش کرد تارزان نام داشت که در سال 1918 توسط بورگز ساخته شد.

4-خانم پام گاردنر انگلیسی شال گردنهایی می بافد به قیمت یک میلیون تومان! علت گرانی این شال گردنها ان است که این خانم از پشم گربه های ایرانی جهت بافتن استفاده می کند!

5-کوچک ترین پارک عمومی در شهر بلفاست و در سال 1921 توسط بیل مک لی ساخته شد تا همسر نابینایش هر روز در انجا قدم بزند و فکر کند در پارک بزرگی راه می رود این پارک بیست و دو متر است


نويسنده : فرشته مولایی


مانیکه مردی در حال پولیش کردن اتوموبیل جدیدش بود کودک 4 ساله اش تکه سنگی را بداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.

 

مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون انکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبیه نموده

 

در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد.وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید "پدر کی انگشتهای من در خواهند آمد" !

 

آن مرد آنقدر مغموم بود که هچی نتوانست بگوید به سمت اتومبیل برگشت. وچندین باربا لگدبه آن زد .

 

حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود نگاه می کرد . او نوشته بود " دوستت دارم پدر" روز بعد آن مرد خودکشی کرد.

 

خشم و عشق حد و مرزی ندارند.دومی ( عشق) را انتخاب کنید تا زندگی دوست داشتنی داشته باشید و این را به یاد داشته باشیدکه : اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند .

 

در حالی که امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیاء دوست داشته می شوند.

 

همواره در ذهن داشته باشید که:

 

اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند .

 

مراقب افکارتان باشید که تبدیل به گفتارتان میشوند .

 

مراقب رفتار تان باشیدکه تبدیل به عادت می شود .

 

مراقب عادات خود باشید که شخصیت شما می شود.

 

مراقب شخصیت خود باشیدکه سرنوشت شما می شود.

 

خوشحالم که دوستی این پیام را برای یاد آوری به من فرستاد.

 

امیدوارم که روز خوبی داشته و هر مشکلی که با آن روبرو هستید . آخرین روز آن باشد و تمام شود.

 


نويسنده : فرشته مولایی


* وقتی شخصی حتی به چیزای الکی زیاد میخنده ،مطمئن باشيد که عمیقا غمگینه .

* وقتی کسی زیاد میخوابه ، مطمئن باشيد که تنهاست .

* وقتی شخصی کم حرف میزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سریع میگه ، مطمئن باشيد كه رازی رو حفظ میکنه .

* وقتی کسی نمیتونه گریه کنه نشون دهنده شکنندگی و ضعف اونه .

* وقتی کسی غیر عادی غذا میخوره بدونید که اضطراب داره .

* وقتی کسی واسه چیزای کوچیک گریه میکنه ، یعنی دل بی گناه و نرمی داره .

* اگه کسی به خاطر چیزای احمقانه و کوچیک از دستت عصبانی شد ، یعنی که خیلی دوستت داره .

انسانهای قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند . حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند "من خوب هستم" این متن را برای کسی بفرست که قوی است ،همان کاری که من کردم.

    تغییر درپیش است." کارما" اندوه تو را دید و گفت "دوران سختی به پایان رسید"

 


نويسنده : فرشته مولایی


دنبال نگاه ها نرو، چون ميتونن گولت بزنن، دنبال دارايي نرو چون كم كم افول مي كنه دنبال كسي برو كه باعث بشه لبخند بزني چون فقط با يك لبخند ميشه يه روز تيره را روشن كرد. كسي را پيدا كن كه تو را شاد كنه.


*براي عشق تمنا كن ولي خار نشو.براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده. براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن.براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير.براي عشق وصال كن ولي فرار نكن.براي عشق زندگي كن ولي عاشقانه زندگي كن.براي عشق خودت باش ولي خوب باش براي عشق بمير ولي كسي رو نكش.


*عشق ايستادن زير باران و خيس شدن زير باران نيست، عشق آن است كه يكي براي ديگري چتري شود، و او هيچوقت نداند كه چرا خيس نشده.

دوست داشتن چیست, دوست داشتن

بيست بار ديدمت، نوزده بار بهت خنديدم، هيجده بار به من اخم كردي، هفده بار ازم خسته شدي، شانزده بار ديگه سعي كردم و پانزده جمله عاشقانه رو چهارده بار به سيزده زبان و دوازده لهجه و يازده روز و روزي ده بار به كمك نه نفر به تو گفتم، اما تو هشت بار ازم قهر كردي، هفت بار صورتتو ازم برگردوندي و من شش بار برات مردم، پنج بار قربانت رفتم و چهار بار نازت رو كشيدم. تو سه بار ناز كردي و دو بار خنديدي و جونمو به لب رسوندي تا يك بار بگي: دوسم داري

 

همه را دوست داشته باش ولي به 1 نفر عشق بورز... توي قلب همه باش اما قلبت ماله 1 نفر باشه.... عشق مثل گنجشك مي مونه اگه محكم بگيريش تو دستات مي ميره اگه شل بگيريش فرار مي كنه پس بايد يه جوري بگيريش كه تو دستات خوابش ببره

 



 


نويسنده : فرشته مولایی


سجده

اثرپزشکی سجده درنماز



بدن شما روزانه امواج الکترومغناطیسی را مواقعی که ازتجهیزات الکترونیکی استفاده میکنید دریافت میکند،حتی از لامپهای روشن. شما منبعی هستید که امواج زیاد الکترومغناطیسی دریافت میکنید،یعنی شما با امواج الکترومغناطیسی شارژ م
یشوید بدون آنکه بفهمید!
سردرد دارید! احساس ناراحتی میکنید تنبلی در کار و مکانهای مختلف برشما غلبه میکند. راه حل این مشکل چیست؟
یک دانشمند غیر مسلمان ازاروپا تحقیقاتی شامل یافتن بهترین روش برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب میرساند را انجام داد با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار برروی زمین، زمین امواج الکترومغناطیسی راتخلیه خواهد کرد این شبیه اتصال زمین به ساختمانهایی است که برخورد سیگتالهای الکتریکی مانند رعد و برق با آنها وجود دارد تا امواج ازطریق زمین تخلیه شود آنچه این تحقیق رابیشتر شگفت انگیز میکند این است که بهترین راه که پیشانی تان را بر زمین بگذارید،حالتی است که روبه مرکز زمین باشید چرا که دراین حالت امواج الکترومغناطیسی بهتر تخلیه خواهدشد و بیشتر تعجب خواهید کرد که بدانید براساس اصول علمی ثابت شده که مرکز زمین مکه است وکعبه درست وسط زمین است بنابراین سجده درنمازتان بهترین راه تخلیه سیگنالهاازبدن است. 


نويسنده : فرشته مولایی


مادرروزت مبارک

 مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود!

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.
یک روز اومده بود دم در مدرسه که منو به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه؟
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت مامان تو فقط یک چشم داره! فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم. کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد…
بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو بخندونی و خوشحال کنی چرا نمیمیری؟
اون هیچ جوابی نداد….
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم!

 

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم، اونجا ازدواج کردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی…
از زندگی، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من.. اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو..
وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا، اونم بی خبر! سرش داد زدم: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟ گم شو از اینجا! همین حالا! اون به آرامی جواب داد: اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم و بعد فوراً رفت و از نظر ناپدید شد.

یک روز یک دعوتنامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم.
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون؛ البته فقط از روی کنجکاوی. همسایه ها گفتن که اون مرده! اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که بدن به من:

ای عزیزترین پسرم،
من همیشه به فکر تو بوده ام..
منو ببخش که به خونت اومدم و بچه ها تو ترسوندم!
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا.. ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم!
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم!
آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی به عنوان یک مادر نمییتونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم؛
بنابراین مال خودم رو دادم به تو.. برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه..
با همه عشق و علاقه من به تو،
مادرت


نويسنده : فرشته مولایی